جیگر مادر و بابا

الاکلنگ...

من، عسل، عمه جون و مادر جون رفته بودیم پارک الاکلنگ بازی اینم عکساش   اولش خودم تنهایی نشسته بودم   عمه جون اومد عسل جون رو گذاشت پیش من   ببینید عسل جون چه ناز شده   آخراش دیگه از عمه جون خواستم عسل جونو برداره تا بیام پایین   ...
31 خرداد 1390

علی عاشقترین معشوق دنیاست

در میـــان کعـبه جـان ، پـرتـو حق جلــوه گر شــد   فاطمه بنت اســد هم ، صــاحب زیبـا پسر شــد   کعبه آن شب ، غـرق در نـور دل افـروز خـدا بـود   آسمان کعبه گویی ، مظــهر صــدها  گهـــر شــد   عطــر جـانبخش بهشـ تی در فضــای کعبه پیچید   تا کـه میـــلاد س ــعید مـرتضی فخــر بشــر شــد   مـژده میـــلاد مـولا ، می کنــــد از غم رهـــــــایم   زین بشارت کام امّت ، مملو از شهد و شکر شـد ...
26 خرداد 1390

سرویس کولر

سلام نی نیا اومدم یه قصه براتون بگم   هوا گرم شده بود بابایی با جعبه ابزارش رفت بالا پشت بوم   چند دقیقه بعد من و مادر جون هم رفتیم بالا. آخ جوووون آزادی   مادر جون یه بیسکویت داد دستم تا کمتر شیطنت کنم و به هر چیزی نتونم دست بزنم     اما من کار خودمو میکردم     تا بالاخره بابایی کار داد دستم   ازم خواست که آب بریزم رو پوشال کولر     چه شیلنگ آب جالبی!     وای که چقد آب بازی کیف داد!     ن...
23 خرداد 1390

بفرمایید...

اومممممممممممم به به ژله مادرجونم درستیده دستور تهیه این ژله خوشگل در ادامه مطلب! اینم دستور کامل و دقیق تهیه این ژله:     1 - یک بسته پودر ژله آماده با طعم آناناس (که در بسته های 100 گرمی و با طعم های مختلف هست) را با یک لیوان آب جوش مخلوط کرده پس از اینکه خوب حل شد، سه چهارم لیوان آب سرد به آن اضافه می کنیم. (بهتر است بعد از حل کردن پودر ژله در آب جوش برای اینکه ژله شفاف تری داشته باشیم ظرف را روی بخار آب گذاشته تا تمام ذرات ژله حل شده و شفاف شود یا ظرف را در مایکرو گذاشته و پس از بیرون آوردن هم بزنیم تا شفاف شود) 2- قالبتان را قبل از ریختن ژله در آن آبگردانی کرده و در فریزر...
17 خرداد 1390

عشق که باشه این میشه...

  آره دیگه عشق که باشه اینجوری میشه  مادرجون و بابایی تا ساعت یک و نیم شب میشینن پای سیستم تا این عکسو واسه من آماده کنن ...
17 خرداد 1390

ما نی نی های شیطون

محمد معین جون  15 ماهه  عسل جون 12 ماهه  کوثر جون 19 ماهه و علی جون هم که 10 سالشه همگی خونه آقاجون بودیم و زلزله راه انداخته بودیم! ...
15 خرداد 1390

عروسکای من...

من این عروسکامو خیلی دوس دارم   تقریبا هر روز باهاشون درگیرم و مرتب اونا رو تو خونه جابه جا میکنم     دونه دونه با خوشحالی از جای قبلیشون می برم به یه جای جدید و هی بهشون سلام میکنم و براشون ذوق میکنم     بقیه عکسا رو در ادامه مطلب ببینید                                 ...
15 خرداد 1390

مادر جون میگه من جیگرم!

تازه سلام کردن رو یاد گرفتم و میرم و میام هی سلام میکنم. سرمو خم میکنم و با یه لبخند به مادر جونم میگم للـــــــــام (سلام). از پشت در از پشت دیوار یه جوری که مادر جون غافلگیر بشه . وقتی مادر جون نماز میخونه هر جوری شده خودمو میرسونم زیر چادرش تا تو صورتش لبخند بزنم و بگم دالیییی . نمازش که تموم شد وایمیسم جلوش و خیره خیره با یه تبسم نگاش میکنم تا منو بغل کنه و ببوسه.منم خودمو لوس میکنم . مادرجون که میشینه سرسفره یا جلو تلویزیون و دیگه حواسش به من نیست یهو بغلش میکنم و میگم مادر مادر مادر، بَخ (بغلم کن)خیلی کیف میده بشینم بغلش و غذا بخورم یا تلویزیون ببینم .  یواشکی به اتاق سرک میکشم و یهو به مامانی میگم پِخ(مثلا بترس...
12 خرداد 1390

هَپاته ؟؟

امروز برا دومین بار  ،هَپاته دیدم مادر جون منو برد پشت پنجره و من با دقت و تعجب بهش نگاه میکردم یهو یادم افتاد به اولین باری که هَپاته دیدم و یهو ذوق کردم و بالا پایین پریدم و گفتم هَپاته هَپاته چند روزیه هَپاته ها دوروبر خونمون میچرخن و امروز مادر جون تونست یکیشو بهم نشون بده. وای الانم داره صدای هَپاته میاد ولی مادر جون میگه نه الان نمیشه دیدش اگه صدای هپاته هم نیاد من به مادرجون گیر میدم و میگم هَپاته یا هَپاتته و هی هَپاته خودمو بهش نشون میدم و نق میزنم!   راستی شما هم دوست دارین از پشت پنجره هَپاته ببینید؟؟ (هَپاته = هلیکوپتر!) ...
10 خرداد 1390